سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. خداوند گفت: فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی." فرشته پرسید: "فکر هم میتواند بکند؟" فرشته پرسید: "اشک دیگر برای چیست؟" فرشته متاثر شد: آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید. قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد. زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد. کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند. زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند. خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!" خداوند گفت: "قدر خودش را نمی داند...!!!"
نظرات شما عزیزان:
فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود. بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."
"نمی شود!! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام. تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد."
خداوند پاسخ داد: "نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد." آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
خداوند گفت: "اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
"شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند." زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند. همواره بچهها را به دندان میکشند. سختیها را بهتر تحمل میکنند. بار زندگی را به دوش میکشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند. وقتی خوشحالند گریه میکنند. برای آنچه باور دارند میجنگند.
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"
Power By:
LoxBlog.Com |